آرتینآرتین، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

♪♫ عاشقانه های من برای دردانه ام ♫♪

اولین دعای پسر کوچولو

  میگم ارتین جون بیا اسباب بازیات رو جمع کنیم تا بابا ارش میاد خونه مرتب شه . میگه اسباب بازی جمع کنیم خونه قشنگ شه. میگم اره خونه مرتب بشه قشنگ میشه یدفعه با اون زبون شیرینش میگه خدایا خونه بخریم مبهوت میشم چشمام پر اشک میشه.بغلش می کنم ،می بوسمش ،میگم عزیزم ممنون که دعا کردی. خدا حتما دعای تو رو قبول می کنه اینو مطمئنم.   پسر کوچولوی من این اولین دعایه که تو کردی ، هر چند که شاید معنی حرفت رو نفهمی و حتی ندونی که این چیزی که گفتی دعا بود .اما مهربونم من ازت ممنونم بخاطر همه خوبیات بخاطر این همه انرژی مثبتی که به من میدی .عزیز مهربونم دوست دارم . خدای من از تو بخاطر این همه لطفی...
12 تير 1390

قورباغه ای که قورت میدیم

   گلاب به روتون قورباغه گنده و بد ترکیبی بود که تصمیم به قورت دادنش داشتم اما هر بار یه جور از قورت دادنش طفره می رفتم حالا چند وقتیه که من و بابا ارش و پسرک داریم تلاش می کنیم قورباغه رو قورت بدیم سه تایی !!     اوایل قورباغه هه،هی جست وخیز می کرد و از دستمون در می رفت اما الان دیگه قور قورش گهگهاه به زحمت شنیده میشه.. پسرک رو از پوشک باز کردم ،روزای اول دایم به من گل میزد وقورباغه هه به ریشم می خندید و زل میزد به من و گلوش رو برای من پر باد میکرد ...،گاهی وقتا سه به یک بودیم یعنی به ازای هر سه تا شلوار خیسی که تحویل من میداد یکبار به موقع می نشست رو لگن و ما روخوشحال می کرد...
12 تير 1390

مامان عزیزم...

پسرک چند روزیه که درجه من رو ارتقا داده و من رو اینطور صدا می کنه : مامان عزیزم اب مامان عزیزم بیا مامان عزیزم... و من از خوشی این ارتقا درجه عرش رو سیر می کنم .   پسر عزیزم عمر منی.     تشکر نوشت:دوستای گلم ممنون که به ما سر می زنید و تشکر بیشتر که زحمت می کشید و برامون نظر میذارید . کلی به ما انرژی میدید با نظرای خوبتون. دوستون داریم . شرمنده که من این مدت گرفتار بودم و کمتر تونستم اپ کنم به همتون سر بزنم.                         &nbs...
11 تير 1390

پسر مهربون من

  دیروز رفتیم کوه ، اینبار ارتین برای اولین بار تا پلنگ چال بالا اومد البته رو کول بابا ارش . موقع برگشتن بابا ارش منتظر من ایستاده بود که برسم ،پسر کوچولوی مهربون من که رو کول باباش بود ، به بابا ارش گفته : بابا ایش بشین، خسته میشی . اخخخخخخخ از این همه مهربونیت عسلم. دیشب ارتین بغلم بود به گردنبندی که به گردنمه اشاره میکنه و میگه پروانه . میگم اره مامان ،پروانه است ،اما یکی از این پروانه هارو گم کردم. شما گوشواره من رو ندیدی؟   پسر نکته سنج من شمرده شمرده میگه :بابا ایش برات یکی بخره .( یعنی مامان ناراحت نباش جاش یکی دیگه میخری.) کوچولوی شیرینم چقدر تو ماهی .چقدر خوب هوای مامان و ب...
3 تير 1390

خواب یک فرشته

سلام این یه عکس قشنگ از خواب فرشته کوچولوی منه .که خودم خیلی این عکسش رو  دوست دارم. انگار فرشته کوچولوی من با فرشته های دیگه در حال بازی و شادیه که اینطور تو خواب لبخند میزنه. فرشته کوچولوی من امیدوارم همیشه خوابهای خوب ببینی   ...
23 خرداد 1390

دخمل کوچولو خوش اومدی

  امروز پنج شنبه ١٩ خرداد ساعت 2.40دقیقه بعد ازظهر نی نی کوچولوی ما بدنیا اومد. یه دخمل کوچولوی ناز و شیرین با صورت گرد و سفید و لبای گوشتی با یه عالمه موی سیاه. این فرشته کوچولو اولین دختردایی ارتین جونه.اولین نوه پسری بابا جون و مامان جون و اولین نوه دخمل . وای ما هم که خانوادگی کشته مرده دخمل هستیم البته که پسرا جای خودشون رو دارند .ارتین جون ناراحت نشی مامان. بعد از ظهر رفتم دیدمش و حالا کلی دلم براش تنگ شده . دلم می خواست الان اینجا بود می خوردمش . حس خوبیه عمه شدن . خیلی خوشحالم . این فرشته های کوچولو وجودشون سرشار از انرژی مثبته .ومن از وقتی اومدم یه حس خیلی خیلی خوبی د...
19 خرداد 1390

مامان بزرگ شدم!!!

امروز برای اولین بار خودش از صندلیش رفته بالا و روش نشسته حالا چجوری من که سر در نیاوردم .اخه صندلیش بلنده و همیشه من یا بابا ارش  کمکش می کردیم  . من و صدا کرده وهیجانزده میگه مامان خودم تونستم. منم ذوقزده و متعجب گفتم افرین بزرگ شدی.!! بلافاصله جواب میده مثل دایی علی شدم . ...
17 خرداد 1390

عکس ، اقا ارتین

دیروز جمعه:  ارتین تو بغلمه و از سر و کولم بالا میره. یه لحظه تو چشمای من خیره میشه و یدفعه میگه :عکس ، اقا ارتین متوجه نمی شم میپرسم عکس اقا ارتین؟ دوباره تو چشام خیره میشه و انگشت کوچولوش رو میاره جلو چشمم و میگه عکس ، اقا ارتین تازه متوجه میشم که منظورش عکس خودشه که تو چشمای من دیده ... فرشته کوچولوی من عاشقتم .عاشقتم . عاشقتم... ...
24 ارديبهشت 1390

سفر شمال

تعطیلات هفته پیش رفتیم شمال (محموداباد).جاتون خالی خیلی خوش گذشت .به ارتین بیشتر ،چون هر شیطونی  دلش خواست کرد .مسافرت خوبی بود هوا فوق العاده عالی بود. این هم چند تا از عکسای ارتین جون ...
24 ارديبهشت 1390

نان بربری

  صبح پسر کوچولو اومد بالا سرم و صدام کرد .حدس بزنید چه طوری؟ لابد فکر می کنید صدام کرد ملیده . یا مامان ملی . یا ملی جون...   اگه اینطور فکر کردید کاملا در اشتباهید. پسرک اومد بالا سرم و قاطع و بلند فریاد زد مامان نون بابیی (بربری) ، اونم یکبار  نه چند بار !!!   ...
14 ارديبهشت 1390