آرتینآرتین، تا این لحظه: 15 سال و 16 روز سن داره

♪♫ عاشقانه های من برای دردانه ام ♫♪

پنج شنبه هارو دوست داریم..

  پنج شنبه ها عالیه کوهنوردی حالی می کنیم من و ارتین  با بابایی و دوست جونا. پسر کوچولو رو کله سحر بیدار می کنیم اول نق نق می کنه اما تا میگیم می خوایم بریم کوه چشماشو باز می کنه و خواب از کله اش می پره .تمام مدت خوش اخلاق و به ما حال میده . پسرم گلهههههههه تو کوه کلی دوست پیدا کرده پیر و جوون ،زن و مرد .بچه معروف شده اونجا. دفعه قبل تو پلنگ چال رفته بود نشسته بود پشت دخل!!! هر کی میرسه میگه خسته نباشی کوچولو !! حالا خوبه بابا ارش طفلک تا اون بالا پسرک رو رو کولش میبره الان خوابه یا بهتر بگم بیهوشه از ساعت ١٢ ظهر خوابیده یسره . فک کنم هر روز باید ببرمش کوه چون اینجوری بعدازظهرا میخوابه و ما یه نفسی می ...
23 تير 1390

صبحانه با عشق

  کارتون مورد علاقه پسر کوچولوی ما مستر بین ه یا بقول خودش مدر بین . صبح که چشماشو باز میکنه اولین چیزی که میخواد کارتون مدر بینه حالا چرا اینقدر براش جذابه من که نمی فهمم .من هم از فرصت استفاده می کنم و میگم اول صبحونه بعد کارتون .به این طریق موفق میشم چند لقمه صبونه به خوردش بدم . معمولا یه منوی بلند بالا بهش میدم شامل : (نیمرو - املت مدلای مختلف -نان و پنیر - پنکیک - کره و عسل - کره و مربا - کورن فلکس با شیر -فرنی) اونم انتخاب می کنه و سفارش میده .امروز صبحونه عدل (عسل ) می خواست . منم لقمه های کوچولوی کره عسل درست می کردم  و بخوردش میدادم ،به اضافه یه لیوان شیر که عمدتا نمی خوره. (من...
21 تير 1390

قطعه گمشده

  قطعه گمشده     اثر شل سيلور استاين         قطعه گم شده تنها نشسته بود ... در انتظار کسی که از راه برسد و او را با خود جایی ببرد بعضی ها با او جور در می آمدند ... اما نمی توانستند قل بخورند بعضی دیگر قل می خوردند اما جور در نمی آمدند یکی از جور در آمدن چیزی نمی فهمید دیگری از هیچ چیز چیزی نمی فهمید یکی زیادی ظریف بود و تالاپی پایین افتاد ... یکی او را می ستود ... و می رفت پی کارش ...
19 تير 1390

...

     پنج شنبه صبح رفتیم کوه رسیدیم بالا پسرک از کول بابایی اومده پایین میگه :خیلی خسته شدم بعدازظهرش پسرک رو گذاشتیم خونه مامان بزرگش (مامان بابا ارش) .به خودمون یه انتراک دادیم بعد مدتهاو با دوستان رفتیم سینما (چیزی حدود بعد از 3 سال ). از اونجاییکه خنده خونمون به شدت پایین اومده بودرفتیم فیلم ورود اقایان ممنوع . کلی خندیدیم  .فیلم خوبی بود که به شعور مخاطب توهین نمی کرد پیشنهاد می کنم برید ببنید . بعد فیلم هم رفتیم شام بخوریم ارتین نبود به من نمی چسبید انگار همش یه چیزی کم داشتم جاش خیلی خیلی خالی بود برای من .می دونم این وابستگی زیاد جالب نیست اما تفریح دو نفره بدون ارتی...
18 تير 1390

اولین دعای پسر کوچولو

  میگم ارتین جون بیا اسباب بازیات رو جمع کنیم تا بابا ارش میاد خونه مرتب شه . میگه اسباب بازی جمع کنیم خونه قشنگ شه. میگم اره خونه مرتب بشه قشنگ میشه یدفعه با اون زبون شیرینش میگه خدایا خونه بخریم مبهوت میشم چشمام پر اشک میشه.بغلش می کنم ،می بوسمش ،میگم عزیزم ممنون که دعا کردی. خدا حتما دعای تو رو قبول می کنه اینو مطمئنم.   پسر کوچولوی من این اولین دعایه که تو کردی ، هر چند که شاید معنی حرفت رو نفهمی و حتی ندونی که این چیزی که گفتی دعا بود .اما مهربونم من ازت ممنونم بخاطر همه خوبیات بخاطر این همه انرژی مثبتی که به من میدی .عزیز مهربونم دوست دارم . خدای من از تو بخاطر این همه لطفی...
12 تير 1390

قورباغه ای که قورت میدیم

   گلاب به روتون قورباغه گنده و بد ترکیبی بود که تصمیم به قورت دادنش داشتم اما هر بار یه جور از قورت دادنش طفره می رفتم حالا چند وقتیه که من و بابا ارش و پسرک داریم تلاش می کنیم قورباغه رو قورت بدیم سه تایی !!     اوایل قورباغه هه،هی جست وخیز می کرد و از دستمون در می رفت اما الان دیگه قور قورش گهگهاه به زحمت شنیده میشه.. پسرک رو از پوشک باز کردم ،روزای اول دایم به من گل میزد وقورباغه هه به ریشم می خندید و زل میزد به من و گلوش رو برای من پر باد میکرد ...،گاهی وقتا سه به یک بودیم یعنی به ازای هر سه تا شلوار خیسی که تحویل من میداد یکبار به موقع می نشست رو لگن و ما روخوشحال می کرد...
12 تير 1390

مامان عزیزم...

پسرک چند روزیه که درجه من رو ارتقا داده و من رو اینطور صدا می کنه : مامان عزیزم اب مامان عزیزم بیا مامان عزیزم... و من از خوشی این ارتقا درجه عرش رو سیر می کنم .   پسر عزیزم عمر منی.     تشکر نوشت:دوستای گلم ممنون که به ما سر می زنید و تشکر بیشتر که زحمت می کشید و برامون نظر میذارید . کلی به ما انرژی میدید با نظرای خوبتون. دوستون داریم . شرمنده که من این مدت گرفتار بودم و کمتر تونستم اپ کنم به همتون سر بزنم.                         &nbs...
11 تير 1390

پسر مهربون من

  دیروز رفتیم کوه ، اینبار ارتین برای اولین بار تا پلنگ چال بالا اومد البته رو کول بابا ارش . موقع برگشتن بابا ارش منتظر من ایستاده بود که برسم ،پسر کوچولوی مهربون من که رو کول باباش بود ، به بابا ارش گفته : بابا ایش بشین، خسته میشی . اخخخخخخخ از این همه مهربونیت عسلم. دیشب ارتین بغلم بود به گردنبندی که به گردنمه اشاره میکنه و میگه پروانه . میگم اره مامان ،پروانه است ،اما یکی از این پروانه هارو گم کردم. شما گوشواره من رو ندیدی؟   پسر نکته سنج من شمرده شمرده میگه :بابا ایش برات یکی بخره .( یعنی مامان ناراحت نباش جاش یکی دیگه میخری.) کوچولوی شیرینم چقدر تو ماهی .چقدر خوب هوای مامان و ب...
3 تير 1390

خواب یک فرشته

سلام این یه عکس قشنگ از خواب فرشته کوچولوی منه .که خودم خیلی این عکسش رو  دوست دارم. انگار فرشته کوچولوی من با فرشته های دیگه در حال بازی و شادیه که اینطور تو خواب لبخند میزنه. فرشته کوچولوی من امیدوارم همیشه خوابهای خوب ببینی   ...
23 خرداد 1390