پسرکم..
پسرکم مدتیه که مریضه. دو هفته پیش میخواستم بیام بنویسم که جوجه نازم اولین تجربه دردناک امپول زدن رو پشت سر گذاشت اونم از نوع ٦.٣.٣ .
اما تو این مدت اینقدر امپول بهش زدن و خون ازش گرفتن برای ازمایش که اون ٦.٣.٣ از یاد رفت.این مدت به پسرک و ما خیلی سخت گذشت . مخصوصا چهارشنبه شب که تو بیمارستان گذشت ، با این حس که انگار گلوی من رو فشار میدن و خفه ام می کنن. بعد ازظهر دکترش زنگ زد که حال پسرک رو بپرسه و از وضعیتش مطلع بشه . حرفهایی که زد باز باعث نگرانی من شد . سه شنبه جواب ازمایش سومش رو می گیریم . دوستای خوب برای سلامتی پسر کوچولوی ما دعا کنید تا زودتر حالش خوب بشه .
پسرک شیر نمی خورد ، نه حتی شیر موز یا شیر کاکائو و.. دیشب براش شیر و عسل درست کردم .اول نخورد و رد کرد ، بهش میگم ارتین جون اگه شیر عسلی گرم بخوری زودتر حالت خوب میشه و دیگه مجبور نمیشیم اینقدر امپول بزنیم .یه فنجون شیر عسل و خورد و گفت من شیر عسل دوست دارم ..و دوباره امروز صبح هم خورد .. پسرکم این مدت خیلی اذیت شد ، براش دعا کنید تا زودتر حالش خوب بشه . ممنون از لطفتون.