خوشبختی
پسرک رو تو حمام دارم میشورم یدفعه چشمم میافته به پاهاش کنار پای خودم .یه لحظه مبهوت میشم از اون پاهای کوچولو و خوشگل .انگار تابحال ندیدمش .انگار اولین باره که میبینمش. با دقت نگاه میکنم به اون منظره پاهای کوچولو کنار پای خودم از بالا . با خودم فکر میکنم اینا پاهای کوچولوی پسر منه !!! چه لذت بخشه ،یه حس عجیبی دارم ..پر از شگفتیوتازگی .
گاهی وقتا هنوز باورم نمیشه که این موجود کوچولوی دوست داشتنی که از بهشت اومده تو بغل من ،پسر منه. با خودم فکر میکنم مادر شدن بزرگترین و عمیق ترین لذت دنیاست برای من .
پی نوشت: چند وقته که ننوشتم . نمی دونم بخاطر تنبلی ، بی حوصلگی یا.. خیلی اتفاقا و شیطونیا و شیرین زبونیا بود که می خواستم بنویسم تو این مدت ،اما دستم به نوشتن نمی رفت، حوصله نوشتن رو نداشتم .اما باز اومدم که بنویسم برای شیرین ترین اتفاق زندگیم .