چهارشنبه سوری 2
صدای ترقه میاد .ارتین میاد پیشم میگه مامان ترطید(ترسیدم)!
میگم: نترس عزیزم صدای ترقه بود.
کنارم میمونه و با عروسک سگش بازی میکنه .دوباره صدا میاد . به سگش میگه: اپو نترس، دیدا!!!
چند لحظه بعد میره تو اتاق خواب. دوباره صدا میاد.می شنوم که با خودش میگه: نی نی نترس ،دیدا ! بابا ارش نترس دیدا...
دونه دونه اسم میبره و به همه دلداری میده همینطور به خودش.
منم مثل تو چهارشنبه سوری اینجوری رو دوست ندارم و امیدوارم یه روز بیاد که مثل قدیما چهارشنبه سوری رو مثل جشن برگذار کنیم نه مثل جنگ .
حداقل امیدوارم تو و بچه های هم نسل تو شادی کردن رو درست یاد بگیرید .من در مورد تو سعیم رو می کنم عزیزم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی