بارون میاد دوباره
چه روزای بارونی خوبی. پاییز یعنی این هوا ، یعنی بارون اینطور مداوم. یعنی یه خنکی و سرمای دلچسب .من عاشق این هوای سرد و بارونی پاییزیم .
اول از همه دوستای خوبم ممنون از لطف و مهربونی همتون .ممنون..
از پسرکم بگم که شیرین زبونیاش هر روز بیشتر و شیرین تر میشه.و مهربونیش هر روز بیشتر از پیش میشه. پسرک مهربونم روزی چند بار منو بغل میکنه و میگه مامان خیلی دوست دارم .وقتی میگم به من انرژی بده دستاش رو محکم دور گردنم حلقه میکنه و فشار میده. عاشق این کاراشم .اون بالا بالاها سیر میکنم با این کارای پسرک. یه وقتایی هم صدا میکنه : مامان خوشگل عزیزم دوست دارم .که دیگه این اخرشه و من حسابی لوس میشم و بال بال میزنم و رسما میچسبم به سقف.!!
دیروز یکدفعه پسرک به من گفت مامان خیلی دوست دارم ، شما بهترین دوست منی . اوخ از این بلبل زبونی عزیزکم . ارزو دارم همیشه همینطور باشم برات .یه دوست خوب.
تو هوای بارونی پنج شنبه بیرون بودیم که پسرک شروع کرد به شعر گفتن :
بارون میاد دوباره--------------- خیس نشده پرنده
این اولین شعر پسرک با احساس و خوش ذوق منه .
آهان ،الان هم که دارم مینویسم داره میخونه:
دنبال برگ بگرد بگرد-----------تا جوجوهه پیدا بشه
یعنی یه همچین پسرشاعر دست به نقدی دارم من!!!
پسرک مدتیه شروع کرده به خیال پردازی . میره زیر میز و با خودش و اسباب بازیاش حرف میزنه و بازی میکنه براشون شعر میخونه. چند روز پیش رفته بود دم پنجره و بیرون رو تماشا میکرد و بلند بلند با یه خانومه و یه اقاهه حرف میزد . رفتم دیدم هیچکس نیست . یعنی از زاویه دید پسرک کسی رو نمیشد دید .!!!
چند روز پیش مامان جون اینجا بود .به مامان جون میگه اینجا اتاق منه .من شبا اینجا میخوابم فقط گاهی وقتا مامانم پیش من میخوابه !!!
تا یادم نرفته بگم دیگه پسرکم شماره 1 رو خودش به تنهایی انجام میده و منتظر ما نمیمونه .لباسش رو خودش در میاره و میره کارش رو میکنه هورااااااااااااااااا.