آرتینآرتین، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

♪♫ عاشقانه های من برای دردانه ام ♫♪

بالاخره عروسی

1390/2/11 15:22
نویسنده : مامان ملی
913 بازدید
اشتراک گذاری

 
Orkut Scraps - Flowers

نشستم  و مشغول دوخت و دوزم . ارتین چند بار میاد از سر و کولم بالا میره و منو از پشت بغل می کنه . من حواسم نیست و مشغول کار خودم هستم. یکدفعه میاد خودش رو جا میده تو بغلم و دستش رو میاندازه دور گردنم و میگه مامان لیت طون !

 متوجه نمی شم می پرسم چی؟

دوباره میگه: مامان لیت طون . لیت طون . ( ولش کن )

پسر کوچولوی نازم خسته شده و حوصله اش سر رفته از دست من که این روزا این همه کار دارم و کمتر باهاش بازی میکنم.

پنج شنبه مراسم عقد دایی جون حسین  بود و اخر این ماه هم مراسم عروسی . انشائ اله خوشبخت بشند . حالا تو این فرصت کم کلی بدو بدو دارم و کلی خرید !!!

 
Orkut Scraps - Love

 

 بالاخره عروسی دایی جونه که ارتین این همه منتظر بود و هر وقت کلمه عروسی رو می شنید فوری می گفت ایودی (عروسی ) دایی . حتی وقتی شعر بارون رو می خونه. دایی جونم مبارک باشه ایشا اله خوشبخت بشید .

ارزو دارم برای همه همیشه شادی و جشن و عروسی  و اتفاقای خوب خوب باشه.

 

Orkut Scraps - Flowers

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

محمد گیان
11 اردیبهشت 90 16:06
سلام خوبین خاله آرتین چطوره .مبارکه آرتین جان به دایی حسین جانت تبریک بگو انشالله که خوشبخت بشن


ممنون از لطفت
عسل. مامان ابوالفضل
11 اردیبهشت 90 18:11
سلام. ان شالله عروسی آرتین جون


ممنون. ان شااله عروسی ابوالفضل جون
مامان ماهان
11 اردیبهشت 90 21:55
مبارک باشه عزیزم


خیلی ممنون
ღ دانیال عشق عمه رویا ღ
11 اردیبهشت 90 22:44
سلام ملیحه جان خوبی عزیزم؟؟ مرسی مشا نسبت به من لطف دارین خانوم خانوما....آرتین جون من چطوره؟؟ آی قربونش بشم من که این چند وقته حوصلش سل لفته جیگرتو کوچولوی نازم..بوس بوس تبریک میگم این عروسی فرخنده رو انشاالله همه خوشبخت بشن


ممنون عزیزم.شما لطف دارید